۲۵۸ بار خوانده شده

و له ایضاً

ای تو همساز من وهم سوزم
وی رخت اختر شب افروزم

همه آیینه و تو جلوه گری
همه را از همه تو درنظری

همه گر فرد شعله می بودی
گوی وحدت زجمله بربودی

ز آنکه هرجا دوئی بود درشیء
متخلل بود در او جزوی

لیک جز او همه از اوفیء است
غیر او در میانه لاشیئی است

چشمت اسرار گر بود احول
دونماید ترایکی مشعل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.