۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۷۷

نبود چو ماه روی تو تابنده اختری
نامد مثال لعل تو رخشنده گوهری

از خیل آن و حسن کشی بر سرم سپاه
بر یک تنی که دیده شبیخون لشگری

صد آفرین بصنع جهان آفرین که او
جا داده صد جهان ملاحت بپیکری

گلزار خلد را شکند عطر خاطرم
چون یاد آورم سر زلف معنبری

دیدم نگار را شده با غیر همنشین
ای کاشکی به پهلوی من بود خنجری

عمر دوباره یابم و بیشک جوان شوم
از دست دوست نوشم اگر یک دوساغری

اسرار طوطی است شکر خاء نطق او
او را چه حاجت است بشهدی و شکری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۷۶
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.