۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۱۱

افسردگانیم از باده کوشط
تا دروی افتیم غلتیم چون بط

غم لشگر انگیزد وران بلاخیز
کو جام و ساقی کو عود و بربط

آفاق دیدم انفس رسیدم
من ذایدانیه ما شفته قط

صدچون سروشش حلقه بگوشش
ناخوانده او لوح ننوشته او خط

جانان و جانم جان و روانم
نی بلکه اعلق نی بلکه اربط

جنات و انهار باوصل دلدار
آن غبن افحش وین ربح اغبط

اسرار جز نام فی وان دلارام
آغاز و انجام هم بلکه اوسط
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.