۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شماره ۶۷

دل و دین می کنی یغما بدین رخ
جهان گشتم ندیدم اینچنین رخ

چه آتش پارهٔ بگرفته مأوا
بکانون دلم ز آن آتشین رخ

بشکر خنده زد آن انگبین لب
بنسرین طعنه زد آن یاسمین رخ

نیاز آرند خیل نازنینان
بر آن سرو ناز نازنین رخ

نهند بر آستان سر منکرانت
ید و بیضا چو آرد ز آستین رخ

ز خط خضر بود آب بقانوش
ز لب عیسی دم گردون نشین رخ

از آن زلف و جبین در مجمع حسن
نموده کفر و دین باهم قرین رخ

سوی صورتگر چین گر خرامی
بگوید مرحبا حسن آفرین رخ

چو اسرار الهی پرده پوش است
مگر مرآت حق بینی است این رخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۶۶
گوهر بعدی:غزل شماره ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.