۱۱۶۶ بار خوانده شده

غمزه دوست

جز سر کوی تو ای دوست، ندارم جایی
در سرم نیست، بجز خاک درت سودایی

بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که تو شاید، نظری بنمایی

مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی

این همه ما و منی، صوفی درویش نمود
جلوه ای تا من و ما را ز دلم بزدایی

نیستم، نیست، که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی

پی هر کس شدم، از اهل دل و حال و طرب
نشنیدم طرب از شاهد بزم آرایی

عاکف درگه آن پرده نشینم، شب و روز
تا به یک غمزه او، قطره شود دریایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:محراب اندیشه
گوهر بعدی:خلوت مستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.