۳۱۹ بار خوانده شده

فراق یار

از تو ای می‏زده، در میکده نامی نشنیدم
نزد عشاق شدم، قامت سرو تو ندیدم

از وطن رخت ببستم که تو را باز بیابم
هر چه حیرت‏زده گشتم، به نوایی نرسیدم

گفتم از خود برهم تا رخ ماه تو ببینم
چه کنم من که از این قید منیّت نرهیدم؟

کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد
بی نصیبم من بیچاره که در خانه خزیدم

لطفی ای دوست که پروانه شوم در بر رویت
رحمی ای یار که از دور رسانند نویدم

ای که روح منی، از رنج فراقت چه نبردم؟
ای که در جان منی، از غم هجرت چه کشیدم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آرزوها
گوهر بعدی:کعبه مقصود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.