۴۲۹ بار خوانده شده

جلوه جام

ای کاش، دوست درد دلم را دوا کند
گر مهربانیم ننماید، جفا کند

صوفی که از صفا، به دلش جلوه‏ای ندید
جامی از او گرفت که با آن صفا کند

دردی ز بی‏وفایی دلبر، به جان ماست
ساقی، بیار ساغر می تا وفا کند

بیگانه گشته، دوست ز من، جرعه‏ای بده
باشد که یار غمزده را آشنا کند

پنهان به سوی منزل دلدار بر شدم
ترسم که محتسب، غم من بر ملا کند

آن یار گلعذار قدم زد به محفلم
تا کشف راز از دل این پارسا کند

با گیسوی گشاده، سری زن به شیخ شهر
مگذار شیخِ مجلس رندان، ریا کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:جام جم
گوهر بعدی:راز مستی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.