۶۰۳ بار خوانده شده

کتاب عمر

پیری رسید و عهد جوانی تباه شد
ایّام زندگی، همه صرف گناه شد

بیراهه رفته پشت به مقصد، همی روم
عمری دراز، صرف در این کوره راه شد

وارستگان، به دوست پناهنده گشته‏اند
وابسته‏ای چو من به جهان، بی پناه شد

خودخواهی است و خودسری و خودپسندی است
حاصل ز عمرِ آنکه خودش، قبله‏گاه شد

دلدادگان، که روی سفیدند پیش یار
رنج مرا ندیده که رویم سیاه شد

افسوس بر گذشته، بر آینده صد فسوس
آن را که بسته در رسن مال و جاه شد

از نورْ رو به ظلمتم؛ ای دوست، دست گیر
آن را که رو سیه به سراشیب چاه شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خضر راه
گوهر بعدی:دعوی اخلاص
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.