۶۲۹ بار خوانده شده

دلجویی پیر

دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد
محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد

معتکف گشتم از این پس، به در پیر مغان
که به یک جرعه می از هر دو جهان سیرم کرد

آب کوثر نخورم، منّت رضوان نبرم
پرتو روی تو ای دوست، جهانگیرم کرد

دل درویش به دست آر که از سرّ اَلَست
پرده برداشته، آگاه ز تقدیرم کرد

پیر میخانه بنازم که به سر پنجه خویش
فانیم کرده، عدم کرده و تسخیرم کرد

خادم درگه پیرم که ز دلجویی خود
غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عشق دلدار
گوهر بعدی:عشق چاره‌ساز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.