۴۶۹ بار خوانده شده

می‌گساران

عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست
مرغ بال و پر شکسته، فکر باغ و لانه نیست

گر اسیر روی اویی؛ نیست شو، پروانه شو
پای‏بند ملک هستی، در خور پروانه نیست

می‏گساران را دل از عالم بریدن شیوه است
آنکه رنگ و بوی دارد، لایق میخانه نیست

راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست
بسته این دانه‏ها و این دامها دیوانه نیست

مست شو، دیوانه شو، از خویشتن بیگانه شو
آشنا با دوست، راهش غیر این بیگانه نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصه مستی
گوهر بعدی:طبیب عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.