۸۹۴ بار خوانده شده

مستی عاشق

دل که آشفته روی تو نباشد، دل نیست
آنکه دیوانه خال تو نشد، عاقل نیست

مستی عاشق دلباخته از باده توست
بجز این مستیم از عمر، دگر حاصل نیست

عشق روی تو درین بادیه افکند مرا
چه توان کرد که این بادیه را ساحل نیست

بگذر از خویش اگر عاشقِ دلباخته‏ای
که میان تو و او، جز تو کسی حایل نیست

رهرو عشقی اگر، خرقه و سجاده فکن
که بجز عشق، تو را رهرو این منزل نیست

اگر از اهل دلی صوفی و زاهد بگذار
که جز این طایفه را راه درین محفل نیست

برخَمِ طرّه او چنگ زنم، چنگ زنان
که جز این حاصل دیوانه لایعقل نیست

دست من گیر و از این خرقه سالوس، رهان
که در این خرقه بجز جایگه جاهل نیست

علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که به منزلگه عشّاق ره باطل نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:محفل دلسوختگان
گوهر بعدی:حسرت روی تو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.