۴۹۷ بار خوانده شده

مبتلای دوست

باد صبا، گذر کنی ار در سرای دوست
بر گو که: دوست سر ننهد جز به پای دوست

من سر نمی نهم، مگر اندر قدوم یار
من جان نمی دهم، مگر اندر هوای دوست

کردی دل مرا ز فراق رُخت، کباب
انصافْ خود بده که بُوَد این سزای دوست؟

مجنون اسیر عشق شد؛ امّا چو من نشد
ای کاش کس چو من نشود مبتلای دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پرتو عشق
گوهر بعدی:سبوی دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.