۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۹۲

لا یَغُرَّنَکَ سَدُّ هَوَسٍ عَنْ رایی
کَمْ قُصُورٍ هُدِمَتْ مِنْ عِوَجِ الْآرآءِ

اَشْتَهی اَنْصَحُ لٰکِنَّ لِسانی قُفِلْتْ
اِنَّنی اَنْصَحُ بِالصَّمْتِ عَلَی الْاِخْفاءِ

این همه ترس و نِفاق و دودلی باری چیست
نه که در سایه و در دولَتِ این مولایی؟

بیم ازان می‌کُندَت، تا بِرَوَد بیم از تو
یار ازان می‌گَزَدَت، تا همه شِکَّرخایی

شَمسِ تبریز شمعی‌‌‌‌ست که غایب گردد
شب چو شُد روز چرا مُنْتَظِرِ فردایی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.