۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۸۶

بگو ای تازه رو، کَم کُن مَلولی
که تو رو تازه از اصلِ اصولی

خیالی گولْ گیری گَر بیاید
چُنین داند که تو مَغْرور و گولی

به زَخْمِ سیلی‌اَش از دل بُرون کُن
که تا عِبْرَت بگیرد هر فُضولی

خیالِ بَد رَسولِ دیو باشد
تو او را توبه‌یی دِهْ از رَسولی

خیالی در تو آویزد، بِیُفتی
ترا وَهمی پِژولانَد، پِژولی

خیالی هست چون خورشیدِ روشن
خیالی چون شبِ تاریکِ لولی

اگر مَردانه گوشِ او نَمالی
تورا کافِر کُند وَهْمِ حُلولی

برایِ تو مَهان در اِنْتِظارند
سَبُک‌تَر رو، چرا در مولْ مولی؟

خَیالاتٌ اَتَتْکُمْ کَالْخُیولِ
فُدُسّوها ثِقاتی، فِی السُّفولِ

خَیالاتٌ مُضِلّاتً کِذابٌ
لَحاهَا اللّهُ رَبّی بِالْاُفولِ

فَطوبیٰ لِلَّذی یَعْلُو عُلاهُ
وَ یَقْطَعُ عِرْقَها قَبْلَ الْحُصولِ

الٰهیٌّ قَدیمیٌّ عَلیٌّ
صَفِیُّ الْقَلْبِ مِنْ غِشِّ الْغُلولِ

عَلَی اللّهِ بَیانُ ما نَظَمْنا
مَفاعیلُن مَفاعیلُن فُعولی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.