۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۵۸

رو، مُسَلَّم تو راست‌ بی‌کاری
چون که اَنْدَر عِنایَتِ یاری

نَقْش را کار نیست پیشِ قَلَم
آن قَلَم را چه حاجَت از یاری؟

هَمچو بُت باش پیشِ آن بُت گَر
که همه نَقْش و رنگْ ازو داری

گَر بِپُرسَد، چه صورتَت باید؟
گو همان صورتی که بِنْگاری

گَر مرا تَن کُنی، تو جانِ مَنی
وَرْ مرا دل کُنی، تو دِلْداری

لُطفِ گُل، خار را تو می‌بَخشی
چه کُند شاخِ خار، جُز خاری؟

باده دِهْ، باده خواهَ مان کردی
که حَرام است با تو هشیاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.