۶۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۳۷

سُلطان مَنی، سُلطانِ مَنی
وَنْدَر دل و جان، ایمانِ مَنی

در من بِدَمی، من زنده شَوَم
یک جان چه بُوَد؟ صد جانِ مَنی

نانْ‌ بی‌تو مرا زَهر است، نه نان
هم آبِ مَنی، هم نانِ مَنی

زَهر از تو مرا پازَهر شود
قَند و شِکَرِ اَرزانِ مَنی

باغ و چَمَن و فردوسِ مَنی
سَرو و سَمَنِ خندانِ مَنی

هم شاهِ مَنی، هم ماهِ مَنی
هم لَعْلِ مَنی، هم کانِ مَنی

خاموش شُدم، شَرحَش تو بگو
زیرا به سُخَن بُرهانِ مَنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.