۲۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۹۲

هزار جانِ مُقَدَّس، فِدایِ سُلطانی
که دستِ کُفر بَرو بَرنَبَست پالانی

بِبُرد او به سَلامَت، میانِ چندین باد
به ظُلْمَتِ لَحَدِ خود، چراغِ ایمانی

کِه برشِکافت زِرِه، بر تَنِ چُنین کافِر
زِ دیوْ تَن کِه سِتانَد؟ مَگَر سُلَیمانی

نِگینِ عشقْ کَاسیرِ وِیْ‌اند دیو و پَری
به غیرِ شیرِ حَق و ذوالْفَقارِ بُرّانی؟

برایِ قاعده، نی غَم، به پیشِ تابوتَش
دَریده صورتِ خیراتِ او گَریبانی

خُنُک کسی که دَوَد پیش و پیش کَش بِبَرَد
چو بوهُرَیره در اَنْبانْ عَقیق و مَرجانی

زِ خانه جانِبِ گور و زِ گورْ جانِبِ دوست
لِفافه را طَرَبیّ و جَنازه را جانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.