۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۶۷

تو در عَقیلهٔ تَرتیبِ کَفْش و دَستاری
چگونه رَطْلِ گِرانْ خوار را به دست آری؟

به جانِ من، به خَرابات آیْ یک لحظه
تو نیز آدمی‌یی، مَردمیّ و جانْ داری

بیا و خِرقه گِرو کُن به میْ فُروشِ اَلَست
که پیش از آب و گِل است از اَلَستْ خَمّاری

سَماع و شُربِ سَقاهُمْ، نه کارِ درویش است؟
مَجاز بود چُنین نام‌ها، تو پِنْداری

بیا بگو که چه باشد اَلَست، عیشِ اَبَد
زیان و سودِ کم و بیش، کارِ بازاری؟

سَری که دَرد ندارد، چراش می‌بَندی؟
مَلَنْگ هین به تَکَلُّف، که سَختْ رَهْواری

فقیر و عارف و درویش، وان گَهی هُشیار؟
چرا نَهی تَنِ بی‌رنج را به بیماری؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.