۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۰۲

شوری فُتاد در فَلَک ای مَهْ، چه شِسْته‌یی؟
پُرنور کُن تو خیمه و خَرگَه، چه شِسْته‌یی؟

آگاه نیستند مَگَر این فَسُردگان
از آتشِ تو ای بُتِ آگَهْ، چه شِسْته‌یی؟

آتش خورانِ رَهْ به سَرِ کویْ مُنتَظِر
با مَردمانِ زیرکِ اَبْلَه، چه شِسْته‌یی؟

دلْ شیرِ بیشه است، وَلیکِن سَرَش تویی
دلْ لشکرِ حَق است و تویی شَهْ، چه شِسْته‌یی؟

ای جانِ تیزگوش، تو بِشْنو هم از دَرون
هم رَهْ به توست، بر سَرِ هر رَه، چه شِسْته‌یی؟

هین، کَزْ فَراخْنایِ دِلَت تا به عَرش رفت
هَیهایِ وصل و خنده و قَهْقَهْ، چه شِسْته‌یی؟

دی بامْداد دامَنِ جانم گرفت دل
کان جان و دل رَسید، تو آوَهْ، چه شِسْته‌یی؟

دولابِ دولت است زِ تبریز، شَمسِ دین
دَر زَن تو دست‌ها و دَرین رَهْ، چه شِسْته‌یی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.