۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹۸

سوگند خورده‌یی که ازین پس جَفا کُنی
سوگند بِشْکَنیّ و جَفا را رَها کُنی

امروز دامَنِ تو گرفتیم و می‌کَشیم
تا کِی بَهانه گیری و تا کِی دَغا کُنی؟

می‌خَندد آن لَبَت صَنَما مُژده می‌دَهَد
کَانْدیشه کرده‌یی که از این پس وَفا کُنی

بی‌تو نمازِ ما چو رَوا نیست، سود چیست؟
آن گَهْ رَوا شود، که تو حاجَت رَوا کُنی

بی‌بَحْرِ تو، چو ماهی بر خاک می‌طَپیم
ماهی همین کُند، چو زِ آبَش جُدا کُنی

ظالِمْ جَفا کُند، زِ تو تَرسانَدَش اسیر
حَق با تو آن کُند که تو در حَقِّ ما کُنی

چون تو کُنی جَفا، زِ کِه تَرسانَدَت کسی؟
جُز آنک سَر نَهَد به هر آنچ اِقْتِضا کُنی

خاموش کَم فُروش تو دُرِّ یَتیم را
آن کِش بَها نباشد، چونَش بَها کُنی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.