۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹۳

شاها بِکَش قِطار، که شَهْ وار می‌کَشی
دامانِ ما گرفته، به گُلْزار می‌کَشی

قَطّارِ اُشتُران، همه مَستَند و کَف زَنان
بویی بِبُرده اند، که قَطّار می‌کَشی

هر اُشتُری میانهٔ زَنجیر می‌گَزَد
چون شَهْد و چون شِکَر، که سویِ یار می‌کَشی

آن چَشم‌‌هایِ مَست به چَشمَت که ساقی است
گویند خوش بِکَش، که به دیدار می‌کَشی

ما کِشتِ تو بُدیم، دُرودی به داسِ عشق
کردی زِ کِهْ جُدا و به اَنْبار می‌کَشی

سُکْسُک بُدیم و توسَن و در راهِ صِدقْ لَنْگ
رَهوار ازان شُدیم، که رَهوار می‌کَشی

هر چند سال‌ها زِ چَمَن گُل بِچیده ایم
ناگَه زِ چَشمِ بَد به رَهِ خار می‌کَشی

ما کِی غَلَط کنیم؟ به هر سو کَشی، بِکَش
هر سو کَشی، به عِشرَتِ بسیار می‌کَشی

شاهان کَشند بَندهٔ بَد را به اِنْتِقام
تو جانِبِ کَرامَت و ایثار می‌کَشی

زین لُطف، مُجْرِمان را گُستاخ کرده‌‌‌یی
دُزدانِ دار را خوش و بیدار می‌کَشی

هر تُخمَه و مَلول هَمی‌گویدم خَموش
تو کرده‌یی سِتیزه، به گفتار می‌کَشی

سختی کَشان زِ گَردشِ این چَرخ، در غَم اند
بر رَغْمِ جُمله چَرخهٔ دَوّار می‌کشی

ای شاهِ شَمس مَفْخَرِ تبریز نورِ حَق
تو نورِ نورِ نُدْره به اقَطار می‌کَشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.