۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹۱

ای عشقِ پَرده دَر، که تو در زیرِ چادری
در حُسنْ حوری‌یی تو و در مِهْر، مادری

در حَلقه اَنْدَرآ و بِبین جُمله جان‌ها
در گوشْ حَلقه کرده، به قانونِ چاکری

در آیِنِه نَظَر کُن و در چَشمِ خود نِگَر
صد جان گِرِه گِرِه شُده از وِیْ به ساحِری

در هر گِرِه نِگَه کُن وصُنْعِ خدایْ بین
در هم بِبَسته موسی و فرعون و سامِری

از زیرِ دامَنَت تو بُرون آر شمع را
تا نَقْشِ حَقْ بِخَندد بر نَقْشِ آزری

تا دست و پا نَهاد دو زُلْفِ تو کُفر را
هر دَم بِمیرد ایمان، در پایِ کافَری

چون مَر تو را نیابَد، در جان و جا دِلَم
گشتم هزار بار من از جان و جا، بَری

خُشک و تَرِ دو چَشم و لبِ من رَوان شُده
در قُلْزُمی که خُشک نیابَند و نی تَری

دی لُطف‌ها بِکَرد خیالِ تو، گُفتَمَش
کِی باوَفا و عَهد، زِ من باوَفاتَری

دانم زِ شَمسِ دین‌ست تو را این همه وَفا
تبریز این سَلام بَرِ جانِ ما، بَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.