۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۸۶

ای عشق کَزْ قَدیم تو با ما یگانه‌یی
یک یک بگو تو راز، چو از عینِ خانه‌یی

از بیمِ آتشِ تو زبان را بِبَسته‌ایم
تا خود چه آتشی تو و یا چه زَبانه‌یی

هر دَم خَرابی‌‌‌یی‌ست زِ تو شهرِ عقل را
بادِ چراغِ عقلی و باده‌یْ مُغانه‌یی

یا دوستِ دوستی تو و یا نیکْ دُشمنی
یا در میانِ هر دو، تو شکلِ میانه‌یی

گویند عاقلان دَمِ عاشقْ فَسانه‌یی است
شبْ روز کُن چرایی اگر تو فَسانه‌یی؟

ای آن کِه خوبیِ تو نِشانید فِتْنه‌ها
عشقِ تو است فِتْنه و تو خود نشانه‌یی

ای شاهِ شاه و مَفْخَرِ تبریز، شَمسِ دین
نورِ زَمینیان و جَمالِ زَمانه‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.