۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۶۲

با تو عِتاب دارم، جانا چرا چُنینی؟
رَنْجور و ناتوانم، نایی مرا بِبینی؟

دیدی که سَخت زَردَم، پِنْداشتی که مُردم
آخِر چگونه میرد، آن کِه تواَش قَرینی؟

یا سَیِّدی وَ رُوحی حُمَّتْ فَلَمْ تَعُدْنی؟
یا صِحَّتی شِفایی، لَمْ تَسْتَمِعْ حَنینی؟

بَس اِحْتِراز کردم، صَبرِ دراز کردم
امروزْ ناز کردم با اصلِ نازنینی

امشب چو مَهْ بَرآیَد، داوودِ جان بِیایَد
ای رنج مومْ گَردی، گَر بُرجِ آهنینی

شبْ بنده را بِپُرسَد، وَزْ بی‌گَهی نَترسَد
شبْ نیز مَست گَردد، بی‌نُقل و ساتْکینی

ای ناله چند ناله؟ اَفْزون تَری زِ ژاله
بر بَندهٔ کَمینه، تو نیز در کَمینی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.