۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۵۰

ای آن کِه جانِ ما را در گُلْشِکَر کَشیدی
چون جان و دل بِبُردی، خود را تو درکَشیدی

ما را چو سایه دیدی، از پایْ دَرفُتاده
جانا چو سَروِ سَرکَش، از سایه سَر کَشیدی

چون سیلْ در کُهِستان، ما سو به سو دَوانه
اَنْدَر پِی‌اَت، تو خیمه سویِ دِگَر کَشیدی

تو آن مَهی که هر کو، آمد به خَرمَنِ تو
مانندِ آفتابَش، در کانِ زَر کَشیدی

کُشتی زِرَشکْ ما را، باری چو اشکْ ما را
از چَشمِ خود مَیَفکَن، چون در نَظَر کَشیدی

بر عاشقَت زِ صد سو، از خَلْق زَخْم آید
از لُطف و رَحْمَتِ خود، پیشَش سِپَر کَشیدی

یک قوم را به حیلَت، بَستی به بَندِ زَرّین
یک قوم را به حُجَّت، اَنْدَر سَفَر کَشیدی

آوَه که شُد فُضولی، در خونِ چند گولی
رَحْمی بِکُن بر آن کِش در شور و شَر کَشیدی

از چَشمِ عاشقانَت، شبْ خواب شُد رَمیده
زیرا که بی‌دِلان را وَقتِ سَحَر کَشیدی

ای عشق دل نداری، تا که دِلَت بِسوزُد
خودْ جُمله دلْ تو داری، دل را تو بَرکَشیدی

بس کُن که نُقلِ عیسی، از بی‌خودیّ و مَستی
در آخُرِ سُتوران، در پیشِ خَر کَشیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.