۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۳۰

تو چرا جُمله نَبات و شِکَری؟
تو چرا دِلْبَر و شیرین نَظَری؟

تو چرا هَمچو گُلِ خندانی؟
تو چرا تازه چو شاخِ شَجَری؟

تو به یک خنده چرا راه زَنی
تو به یک غَمْزه چرا عقل بَری؟

تو چرا صافْ چو صَحنِ فَلَکی؟
تو چرا چُست چو قُرصِ قَمَری؟

تو چرا بی‌بُنه چون دریایی
تو چرا روشن و خوشْ چون گُهَری؟

عاقلان را زِ چه دیوانه کُنی؟
ای همه پیشهٔ تو فِتْنه گَری

ساکنان را زِ چه در رَقص آری؟
ز آدمیّ و مَلَک و دیو و پَری

تو چرا توبهٔ مَردم شِکَنی؟
تو چرا پَردهٔ مَردم بِدَری؟

همه دل‌ها چو در اندیشهٔ توست
تو کجایی؟ به چه اندیشه دَری؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.