۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۱۲

با من ای عشقْ اِمْتِحان‌ها می‌کُنی
واقِفی بر عَجزَم امّا می‌کُنی

تَرجُمان سِرِّ دشمن می‌شوی
ظِنِّ کَژْ را در دِلَش جا می‌کُنی

هم تو اَنْدَر بیشه آتش می‌زَنی
هم شِکایَت را تو پیدا می‌کُنی

تا گَمان آید که بر تو ظُلم رفت
چون ضَعیفانْ شور و شَکوی می‌کُنی

آفتابی، ظُلم بر تو کی کُند؟
هر چه می‌خواهی زِ بالا می‌کُنی

می‌کُنی ما را حَسودِ هَمدِگَر
جنگِ ما را خوش تماشا می‌کُنی

عارفان را نَقْدْ شَربَت می‌دَهی
زاهِدان را مَستِ فردا می‌کُنی

مُرغ مرگ اَنْدیش را غَم می‌دَهی
بُلبُلان را مَست و گویا می‌کُنی

زاغ را مُشتاقِ سَرگین می‌کُنی
طوطیِ خود را شِکَرخا می‌کُنی

آن یکی را می‌کَشی در کان و کوه
وین دِگَر را رو به دریا می‌کُنی

از رَهِ مِحْنَت به دولت می‌کَشی
یا جَزایِ زَلَّتِ ما می‌کُنی

اَنْدرین دریا همه سود است و داد
جُمله اِحْسان و مُواسا می‌کُنی

این سَرِ نُکته‌ست، پایانَش تو گوی
گر چه ما را بی‌سَر و پا می‌کُنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.