۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۸۹

ای کِه تو چَشمهٔ حیوان و بهارِ چَمَنی
چو مَنی تو، خودِ خود را کِه بگوید چو مَنی؟

من شَبَم، تو مَهِ بَدْری، مَگُریز از شبِ خویش
مَهْ کِه باشد؟ که تو خورشیدِ دو صد اَنْجُمَنی

پاسْبانِ دَرِ تو ماهْ بَرین بامِ فَلَک
تو که در مَقْعَدِ صِدْقی، چو شَهْ اَنْدَر وَطَنی

ماهْ پیمانهٔ عُمر است، گَهی پُر، گَهْ نیم
تو به پیمانه نگُنجی، تو نه عُمرِ زَمَنی

هر کِه در عَهدِ تو از جورِ زمانه گله کرد
سِزَد اَرْ کفشِ جَفا بر دَهَنِ او بِزَنی

کین زمانه چو تَن است و تو دَرو چون جانی
جان بُوَد تَن، نَبُوَد تَن، چو تو جان، جانِ تَنی

سَجده کردند مَلایک، تَنِ آدم را زود
پَرتوِ جانِ تو دیدند، در آن جسمِ سَنی

اَهْرِمَن صورتِ گِل دید و سَرَش سَجده نکرد
چوبِ رَد بر سَرَش آمد که بُرو، اَهْرِمَنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.