۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۸۸

به شِکَرخنده اگر می‌بِبَرد جانْ زِ کسی
می‌دَهَد جانِ خوشی، پُر طَرَبی، پُر هَوَسی

گَهْ سَحَر حَمله بَرَد بر همه چون خورشیدی
گَهْ به شب گشت کُند بر دل و جان، چون عَسَسی

گَهْ یکی تَنگِ شِکَربار کُند بَهرِ نِثار
گَهْ شود طوطیِ جان، گَر بِچَشَد زان مگسی

گَهْ مُدَرِّس شود و دَرس کُند بر سَرِ صَدْر
تا شود کُنْ فَیَکون صَدْرِ جهان، مُرتَبِسی

گَهْ دَمَد یک نَفَسی، عیسیِ مَریَم سازد
تا گُواهِ نَفَسَش باشد، عیسی نَفَسی

گَهْ خَسی را بِکَشَد سُرمهٔ جان در دیده
گَهْ نِمایَد دو جهان در نَظَرش هَمچو خَسی

مُتَزَمِّنْ نَظَری داری و هرچ آید پیش
هم بر آن چَفْسَد و حَمله نَبَرد پیش و پَسی

صالِح او آمد و این هر دو جهانْ یک اُشتُر
ما همه نَعْره زنانْ زَنگُله، هَمچون جَرَسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.