۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۸۶

اگر امشب بَرِ من باشی و خانه نَرَوی
یا علی شیرِ خدا باشی، یا خود عَلَوی

اندک اندک به جُنون راه بَری، از دَمِ من
بِرَهی از خِرَد و ناگَه دیوانه شَوی

کُهنه و پیر شُدی، زین خِرَدِ پیر، گُریز
تا بهارِ تو نِمایَد گُل و گُلْزارِ نوی

به خیالی به من آیی، به خیالی بِرَوی
این چه رُسوایی و نَنگ است؟ زِهی بَندِ قَوی

به تَرازویِ زَر اَرْراه دَهَنْدَت، غَلَط است
به جُوی زَر بِنَه اَرْزی، چو هَمان حَبِّ جُوی

پیکْ لابُد بِدَوَد، کِیک چو او هم بِدَوَد
پس کَمالِ تو در آن نیست، که یاوه بِدَوی

بَهرِ بُردن بِدو، از هَیبَتِ مُردن بِمَدو
بَهرِ کعبه بِدو ای جان، نه زِخوفِ بَدَوی

باش شب‌ها بَرِ من تا به سَحَر، تا که شبی
مَهْ بَرآیَد، بِرَهی از رَهْ و هَمراهِ غَوی

همه کَس بیند رُخسارهٔ مَهْ را از دور
خُنُک آن کَس که بَرَد از بَغَلِ مَهْ گِروی

مَهْ زِآغاز چو خورشید بَسی تیغ کَشَد
که بِبُرَّم سَرِ تو، گَر تو ازین جا نَرَوی

چون بِبینَد که سَرِ خویش نمی‌گیرد او
گوید او را که حَریفیّ و ظریفیّ و رَوی

من تواَم، وَرْتو نِیَم، یارِ شب و روزِ تواَم
پدر و مادر و خویشِ تو به مِنْهاجِ سَوی

چه شود گَر من و تو، بی‌من و تو جَمع شویم
فَرد باشیم و یکی، کوریِ چَشمِ ثَنَوی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.