مُرغِ زیرک شوی و خوش به دو پا آویزی
سینه بُگْشا چو درختان، به سویِ بادِ بهار
زان که زَهر است تو را بادْرویِ پاییزی
به شِکَرخَندهٔ معنی، تو شِکَر شو هَمگی
در صِفاتِ تُرُشی خواجه چرا بِسْتیزی؟
زیرِ دیوارِ وجودِ تو، تویی گنجِ گُهَر
گنجْ ظاهر شود اَرْتو زِمیان بَرخیزی
آن قُراضهیْ اَزَلی، ریخته در خاکِ تَن است
کو قُراضهیْ تَکِ غَلْبیرِ تو گَر میبیزی؟
تیغِ جانی تو بَرآوَر زِ نیامِ بَدَنَت
که دو نیمه کُند او قُرصِ قَمَر از تیزی
تیغ در دست دَرآ، در سَرِ میدانِ اَبَد
از شب و روز بُرون تاز، چو بر شَبْدیزی
آبِ حیوان بِکَش از چَشمه به سویِ دلِ خود
زان که در خِلْقَتِ جان، بر مَثَلِ کاریزی
وَرْنَتانی، به گُریز آ بَرِ شَهْ شَمسُ الدّین
کو به جان هست زِعَرش و به بَدَن تبریزی
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
سلام عرض ادب دوست عزیز
غزل 6823
سلام لطفا بفرمایید این شعر واقعا متعلق به حضرت مولاناست با آدرس مرقوم فرمایید با تشکر
در این عمری که میداﻧﻲ
فقط چندی تو مهماﻧﻲ!
به جان و دل
تو عاشق باش......رفیقان را.......مراقب باش......
مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ،
دل موری نرنجاﻧﻲ...
که در آخر تو میمانـﻲ و
مشتی خاک که از آﻧﻲ...
دلا یاران سه قسمند گر بدانی.
زبانی اند و نانی اند و جانی.
به نانی نان بده از در برانش.
محبت کن به یاران زبانی.
ولیکن یار جانی را نگه دار.
به پایش جان بده تا میتوانی
گوهرین: با سلام و احترام. من در آثار مولانا چنین شعری ندیدم. همچنین زبان این شعر را نزدیک به زبان مولانا نمی بینم.