۱۰۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۵۶

صَنَما چگونه گویم، که تو نورِ جانِ مایی؟
که چه طاقت است جان را، چو تو نورِ خود نِمایی؟

تو چُنان هُمایی ای جان، که به زیرِ سایهٔ تو
به کَف آوَرَند زاغان، همه خِلْقَتِ هُمایی

کَرَمِ تو عُذْرخواهِ همه مُجرِمانِ عالَم
تو اَمانِ هر بَلایی، تو گُشادِ بَندهایی

تویی گوهری که مَحو است، دو هزار بَحْر در تو
تویی بَحْرِ بی‌کَرانه، زِصِفاتِ کِبْریایی

به وِصالْ می‌بِنالَم که چه بی‌وَفا قَرینی
به فِراقْ می‌بِزارَم که چه یارِ باوَفایی

به گَهِ وِصالْ آن مَهْ، چه بُوَد؟ خدایْ داند
که گَهِ فِراق باری، طَرَب است و جانْ فَزایی

دل اگر جُنون آرَد، خِرَدش تویی که رفتی
رُخِ توست عُذرخواهَش به گَهی که رُخْ گُشایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.