۲۰۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۲۸

خَبَری‌ست نورَسیده، تو مَگَر خَبَر نداری؟
جِگَرِ حَسود خون شُد، تو مَگَر جِگَر نداری؟

قَمَری‌ست رو نِموده، پَرِ نورْ بَرگُشوده
دل و چَشمْ وامْ بِسْتان زِ کسی، اگر نداری

عَجَب از کَمانِ پنهان، شب و روز تیرْپَرّان
بِسِپار جان به تیرش، چه کُنی، سِپَر نداری

مِسِ هستی‌اَت چو موسی، نه زِ کیمیاش زَر شُد؟
چه غَم است اگر چو قارون، به جَوالْ زَر نداری؟

به دَرونِ توست مصری، که تویی شِکَرسِتانَش
چه غَم است اگر زِ بیرونْ مَدَدِ شِکَر نداری؟

شُده‌یی غُلامِ صورت، به مثالِ بُت پَرَستان
تو چو یوسُفی، وَلیکِن، به درون نَظَر نداری

به خدا جَمالِ خود را چو در آیِنِه بِبینی
بُتِ خویش هم تو باشی، به کسی گُذَر نداری

خِرَدا نه ظالمی تو، که وِرا چو ماه گویی؟
زِچه روشْ ماه گویی، تو مَگَر بَصَر نداری؟

سَرِ توست چون چراغی، بگِرفته شش فَتیله
همه شش زِچیست روشن، اگر آن شَرَر نداری؟

تَنِ توست هَمچو اُشتُر، که بَرَد به کعبهٔ دل
زِ خَری به حَج نرفتی، نه ازان که خَر نداری

تو به کعبه گَر نرفتی، بِکَشانَدَت سَعادت
مَگُریز ای فُضولی، که زِحَق عَبَر نداری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.