۴۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۱۷

مَکُن ای دوست نَشایَد که بِخوانند و نَیایی
وَ اگر نیز بیایی، بِرَوی زود، نَپایی

هَله ای دیده و نورَم، گَهِ آن شُد که بِشورَم
پِیِ موسیِّ تو طورَم، شُدی از طور، کجایی؟

اَگَرَم خَصْم بِخَندد، وَگَرم شِحْنه بِبَندد
تو اگر نیز به قاصِدْ به غَضَب دست بِخایی

به تو سوگند بِخوردم، که ازین شیوه نَگَردم
بِکُنم شور و بِگَردم، به خدا و به خدایی

بِکُن ای دوست چراغی، که بِهْ از اَخْتَر و چَرخی
بِکُن ای دوست طَبیبی، که به هر دَرد دَوایی

دلِ ویرانِ من اَنْدَر، غَلَط اَرْ جُغد دَرآیَد
بِزَنَد عکسِ تو بَر وِیْ، کُند آن جُغد هُمایی

هَله یک قومْ بِگِریند و یکی قوم بِخَندند
رَهِ عشقِ تو بِبَندند به اِسْتیزه نِمایی

اگر از خشمْ به جنگی، وَگَر از خَصمْ بِلَنْگی
وَ اگر شیر و پَلَنگی، تو هم از حَلقهٔ مایی

به بَد و نیکِ زمانه، نَجَهَد عشقْ زِ خانه
نَبُوَد عشقْ فَسانه، که سَمایی ست، سَمایی

چو مرا دَردْ دَوا شُد، چو مرا جورْ وَفا شُد
چو مرا اَرضْ سَما شُد، چه کُنم طالَ بَقایی

سَحَرُالْعَیْن چه باشد؟ که جهانْ خُشک نِمایَد
بَرِ عام و، بَرِ عارف چو گُلستانِ رِضایی

هَله این ناز رَها کُن، نَفَسی رویْ به ما کُن
نَفَسی تَرکِ دَغا کُن، چه بُوَد مَکْر و دَغایی؟

هَله خاموش که تا او لبِ شیرین بِگُشایَد
بِکُند هر دو جهان را خَضِرِ وَقْتْ سَقایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.