۴۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۱۳

اُقْتُلُونی یا ثِقاتی اِنّ فی قَتْلی حَیاتی
وَمَماتی فی حَیاتی وَحَیاتی فی مَماتی

اُقْتُلُونی، ذابَ جِسْمی، قَدَحُ الْقَهْوَةِ قِسْمی
هَله بِشْکَن قَفَص ای جان، چو طَلَب کارِ نَجاتی

زِسَفر بَدْر شَوی تو، چو یَقینْ ماهِ نُوی تو
زِشِکَست از چه تو تَلْخی، چو همه قَند و نَباتی؟

چو تویی یارْ مرا تو، بِهْ ازین دار مرا تو
بِرَسان قوتِ حَیاتَم، که تو یاقوتِ زَکاتی

چو بَسی قَحْط کَشیدم، بِنِما دَعوتِ عیدم
که نَشُد سیر دو چَشمَم، به تَره وْ نانِ بَراتی

حَرَکت کُن، حرکت‌هاست کلید دَرِ روزی
مَگَرت نیست خَبَر تو، که چه زیبا حرکاتی؟

به چُنین رُخ که تو داری، چه کَشی نازِ سپیده؟
که نگُنجَد به صِفَت در، که چه مَحمودْ صِفاتی

بِنِه ای ساقیِ اَسْعَد، تو یکی بَزمِ مُخَلَّد
که خُماری‌ست جهان را زِ میْ و بَزمِ نَباتی

به حَقِ بَحْرِ کَفِ تو، گُهَرِ باشَرَفِ تو
که به لُطف و به گُوارِش، تو بِهْ از آبِ فُراتی

مَثَلِ ساغَرِ آخِر، تو خَرابیِّ عقولی
که چو تَحریمهٔ اوَّل، سَرِ اَرکانِ صَلاتی

کَرَمَت مَست بَرآیَد، کَفِ چون بَحْر گُشایَد
بِدَهَد صَدْقه، نَپُرسَد که تو اهلِ صَدَقاتی

به کَرَم فاتحِ عَقدی، به عَطا نَقْدهٔ نَقْدی
بِرَهان مُنْتَظِران را زِ تَمنّایِ سُباتی

نه در ابرویِ تو چینی، نه دَران خویِ تو کینی
به عَدو گوید لُطفَت که بَنینیّ و بَناتی

رَسی از ساغَرِ مَردان به خیالاتِ مُصَوَّر
زِ رَهِ سینه خُرامان، کَنِساءٍ خَفِراتِ

وَجَوارٍ ساقیاتٍ وَسَواقٍ جارِیاتٍ
تو بگو باقیِ این را، اَنَا فی سُکْرِ سُقاتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.