۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۷۹

بانگ می‌زَن ای مُنادی بر سَرِ هر رَسته‌‌‌‌یی
هیچ دیدیْت ای مُسلمانان غُلامی جَسته‌‌‌‌یی؟

یک غُلامی، ماه رویی، مُشک بویی، فِتْنه‌‌‌‌یی
وَقتِ نازِش تیزگامی، وَقتِ صُلحْ آهسته‌‌‌‌یی

کودکی، لَعْلین قَبایی، خوش لِقایی، شِکَّری
سَروْقَدّی، چَشمْ شوخی، چابُکی، بَرجسته‌‌‌‌یی

بر کِنارِ او رَبابی، در کَفِ او زَخْمه‌‌‌‌یی
می‌نَوازَد خوشْ نَوایی، دِلْکَشی، بِنْشَسته‌‌‌‌یی

هیچ کَس دارد زِ باغِ حُسنِ او یک میوه‌‌‌‌یی؟
یا زِ گُلْزارِ جَمالَش، بَهرِ بو، گُل دَسته‌‌‌‌یی؟

یوسُفی کَزْ قیمتِ او مُفْلِس آمد شاهِ مصر
هر طَرَف یَعقوب وار از غَمْزه‌‌اَش دِلْخَسته‌‌‌‌یی

مُژدگانی جانِ شیرین می‌دَهَم او را حلال
هر کِه آرَد یک نشان، یا نُکتهٔ سَربَسته‌‌‌‌یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.