۳۳۷ بار خوانده شده
ای رَها کرده تو باغی از پِیِ اَنْجیرَکی
حور را از دست داده، از پِیِ کَمْپیرَکی
من گَریبان میدَرانَم، حیف میآید مرا
غَمْزهٔ کَمْپیرَکی زد بر جوانی تیرکی
پیرَکی گَنده دَهانی، بَسته صد چَنگ و جَلَب
سَر فروکرده زِ بامی، تا دَراُفْتَد زیرکی
کیست کَمْپیرَک؟ یکی سالوسَکِ بیچاشْنی
تو به تو هَمچون پیاز و گَنده هَمچون سیرکی
میرَکی گشته اسیرِ او، گِرو کرده کَمَر
او به پنهانی هَمیخَندد که اَبْلَه میرکی
نی به بُستانِ جَمالِ او شکوفهیْ تازهیی
نی به پِسْتانِ وَفایِ آن سَلیطه، شیرَکی
خود بِبینی، چون که بُگْشاید اَجَل چَشمَت، وِرا
رو چو پُشتِ سوسمار و تَنْ سِیَه چون قیرَکی
نی خَمُش کُن، پَند کَم دِهْ، بَندِ خواجه بس قَویست
میکَشَد زَنجیرِ مِهْرَش، بیمَدَد زنجیرکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
حور را از دست داده، از پِیِ کَمْپیرَکی
من گَریبان میدَرانَم، حیف میآید مرا
غَمْزهٔ کَمْپیرَکی زد بر جوانی تیرکی
پیرَکی گَنده دَهانی، بَسته صد چَنگ و جَلَب
سَر فروکرده زِ بامی، تا دَراُفْتَد زیرکی
کیست کَمْپیرَک؟ یکی سالوسَکِ بیچاشْنی
تو به تو هَمچون پیاز و گَنده هَمچون سیرکی
میرَکی گشته اسیرِ او، گِرو کرده کَمَر
او به پنهانی هَمیخَندد که اَبْلَه میرکی
نی به بُستانِ جَمالِ او شکوفهیْ تازهیی
نی به پِسْتانِ وَفایِ آن سَلیطه، شیرَکی
خود بِبینی، چون که بُگْشاید اَجَل چَشمَت، وِرا
رو چو پُشتِ سوسمار و تَنْ سِیَه چون قیرَکی
نی خَمُش کُن، پَند کَم دِهْ، بَندِ خواجه بس قَویست
میکَشَد زَنجیرِ مِهْرَش، بیمَدَد زنجیرکی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.