۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۷۲

ای آن کِه تو خوابِ ما بِبَستی
رفتیّ و به گوشه‌یی نِشَستی

ما را همه بَندِ دام کردی
ما بَند شُدیم و تو بِجَستی

جُز دامِ تو نیست کُفر و ایمان
یا رَب، که چه بس درازدستی

گَر خواب و قَرار رفت، غَم نیست
دولت بَرِ ماست چون تو هستی

چون ساقیِ عاشقانْ تو باشی
پس باقیِ عُمرْ ما و مَستی

ای صورتِ جان و جانِ صورت
بازارِ بُتان همه شِکَستی

ما را چو خیالِ تو بُوَد بُت
پس واجب گشت بُت پَرَستی

عقلِ دُوُمی و نَفْسِ اوَّل
ای آمده بَهرِ ما به پَستی

این وَهْمِ من است، شرحِ تو نیست
تو خود هستی چُنان که هستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.