۲۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶۷

گَر یارِ لَطیف و باوَفایی
وَرْ از دل و جانْ ازانِ مایی

خواهم که دَرین میانْ دَرآیی
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟

چون صورتِ جانْ لَطیف کاری
از حَلقه چرا تو بَرکِناری؟

وَزْ یارَکِ خود دریغ داری
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟

بَرخیز که ما و تو چو جانیم
وَزْ رازَکِ هَمدِگَر بدانیم

آخِر نه من و تو یارَکانیم
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟

دَریاب که بر دَرِ خداییم
آخِر بِنِگَر که ما کجاییم

تا رَقص کُنان، زِ دَر دَرآییم
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟

ای جان و جهان چرا چُنینی
چون یارَکِ خویش را نَبینی

در گوشه رَوی، تُرُش نِشینی
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟

چونی تو و آن دلِ لَطیفَت
وان صورت و قامَتِ ظَریفَت؟

خواهم که شَوَم شبی حَریفَت
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟

در جُملهٔ عالَم الهی
وَزْ دامَنِ ماه تا به ماهی

آن شُد که تو گویی و بخواهی
ای ماه بگو که کِی بَرآیی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.