۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶۳

عشق است دلاور و فِدایی
تنها رو و فَرد و یک قَبایی

ای از شش و پنجْ مُهره بُرده
آوَرْده تو نَردِ دِلْرُبایی

یکتا شُده خوش زِ هر دو عالَم
بِرْبوده زِ یک دِلان، دوتایی

آخِر تو چه جوهر و چه اصلی؟
ای پاکْ زِ جای، از کجایی؟

در عالَمِ کم زَنان چه بیشی
در خِطّهٔ دلْ چه جانْ فَزایی

نَتْوان زِ تو عشقْ صَبر کردن
صَبرا تو دَرین هَوَس نَشایی

نادیده مَکُن، چو دیده‌یی تو
بیگانه مَرو، چو آشنایی

تا ما ماییم جُمله اَبریم
بی‌ظُلْمَتِ ما مَها تو مایی

در پایِ غَمَش، چه دیدی ای جان؟
کین دستْ گُشاده در دُعایی

ای دل، زِ قَضا چه رو نِمودَت؟
کَزْ عشقْ تو طالِبِ بَلایی

رفتم بَرِ عشق کاین به چند است؟
گفتا که نباشد این بَهایی

اِلّا بَرِ شاهْ شَمسِ تبریز
سَر پایْ کُنی، به سَر بیایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.