۳۷۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۴۱

ای آن که تو خوابِ ما بِبَستی
رَفتیّ و به گوشه‌یی نِشَستی

ای زنده کننده هر دلی را
آخِر به جَفا دِلَم شِکَستی

ای دل چو به دامِ او فُتادی
از بَندِ هزار دامْ رَستی

رَستی زِ خُمارِ هر دو عالَم
تا حَشْر زِ دامِ دوستْ مَستی

با پَرِّ بَلی بُلند می‌پَر
چون مَحْرَمِ گُلْشَنِ اَلَستی

رو بر سَرِ خُمِّ آسْمانْ صاف
تا دُرد بُدی، بُدی به پُستی

دولت همه سویِ نیستی بود
می جویَد اَبْلَهَش زِ هستی

گیرم که جَمالِ دوست دیدی
از چَشمِ وِیْ‌‌اَش نَدیده اَسْتی

ای یوسُفِ عشق رو نِمودی
دستِ دو هزار مَست خَستی

خامُش، که زِ بَحْرْ‌ بی‌نَصیبی
تا بَستهٔ نَقْش‌‌هایِ شَستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.