۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۳۷

مَجْلِس چو چراغ و تو چو آبی
وَزْ آبْ چراغ را خَرابی

خورشید بِتافته‌‌‌ست بر جَمع
رو تو زِ میان، که چون سَحابی

بر خوانْ مَنِشین، که نیکْ خامی
کو بویِ کَباب، اگر کبابی؟

در پیش شُدی که حاجِبَم من
وَاللَّهْ که نه حاجِبِی، حِجابی

چون حاجِبِ باب را نشان‌هاست
دانند تو را که از چه بابی

گشتی تو سَوارِ اسبِ چوبین
از جَهْل به حَمله می‌شتابی

یا عشقْ گُزین که هر سه نَقْد است
یا زُهد، چو طالِبِ ثوابی

با بیداران نِشین و بَرخیز
کین قافله رفت تو به خوابی

از شَمسُ الدّین رَسی به مَنْزِل
وَنْدَر تبریز راه یابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.