۱۹۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۰۳

زِ مَهْجوران‌ نمی‌جویی نشانی؟
کجا رفت آن وَفا و مِهْربانی؟

دَرین خُشکیِّ هِجْران ماهیانند
بیا، ای آبِ بَحْرِ زندگانی

بُرونِ آبْ ماهی چند مانَد؟
چه گویم؟ من‌ نمی‌دانم، تو دانی

کِه باشم من که مانَم یا نَمانَم؟
تو را خواهم که در عالَمْ بِمانی

هزارانْ جانِ ما و بهتر از ما
فِدایِ تو، که جانِ جانِ جانی

مرا گویی خَمُش نی توبه کردی
که بُگْذاری طَریقِ‌ بی‌زبانی؟

به خاکِ پایِ تو، باخود نبودم
زِ مَستیّ و شراب و سَرگِرانی

به خاموشی بِهْ از خُنْبی نباشم
نمی مانَد میْ اَنْدَر خُمْ نَهانی

شرابِ عشق، جوشان‌‌تَر شرابی‌ست
که آن یک دَم بُوَد، این جاودانی

رُخِ چون اَرغَوانَش آن کُند، آن
که صد خُمِّ شرابِ اَرغَوانی

دِگَر، وَصْفِ لَبَش دارم وَلیکِن
دَهانِ تو بِسوزَد گَر بِخوانی

عَجَب مُرغابی آمد جانِ عاشق
که آرَد آبْ زاتَش اَرمَغانی

ز آتش یافت تشنه ذوقِ آبش
کُند آتش به آبَش نَردبانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.