۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۸۸

صَلا ای صوفیان کِامْروز باری
سَماع است و شراب و عیش آری

صَلا که ساعتی دیگر نَیابی
زِ مشرق تا به مغرب هوشیاری

چُنان در بَحْرِ مَستی غَرق گَردند
که دل در عشقِ خوبی، خوش عِذاری

ازین مَستان نَنوشی ‌های و هویی
وَزین خوبان نَبینی گوشْواری

دَرین مَستان کجا وَهْمی رَسیدی
گَرین مَستان نَنالَند از خُماری

به صد عالَم نگُنجَد از جَلالَت
چُنین سُلطان و اَعْظَم شَهریاری

وَلیکِن چون غُبار اَنگیخت اَسپَش
به وَهْم آمد کَر و فَرِّ سواری

دَهان بَربَند کین جا یک نَظَر نیست
که بِشْناسَد سواری از غُباری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.