۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۸۰

چُنین باشد، چُنین گوید مُنادی
که بی‌رنجی نبینی هیچ شادی

چه مایه رنج‌ها دیدی تو هر روز
تَامُّل کُن ازان روزی که زادی

چه خون از چَشم و دل‌ها بَرگُشاده‌ست
که تا تو چَشم در عالَم گُشادی

خداوندا اگر آهن بِدیدی
آن کَشاکَش، کِش تو دادی

زِ بیم و تَرس، آهنْ آب گشتی
گُدازیدی، نَپَذْرُفتی جَمادی

وَلیک آن را نَهان کردی زِ آهن
به هر روز، اندکْ اندک می‌نَهادی

چو آهن گشت آیینه به آخِر
بِگُفتا شُکر، ای سُلطانِ هادی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.