۶۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۷۷

سَلامُ عَلَیکَ ای مَقصودِ هستی
هم از آغازِ روز، امروزْ مَستی

تویی میْ، واجِب آید باده خوردن
تویی بُت، واجب آید بُت پَرَستی

به دورانِ تو مَنْسوخ است شیشه
بِگَردان آن سَبوهایِ دودستی

بیا بِشْنو حَدیثِ پوست کَنده
همه مَغْزم، چو در مَغْزم نِشَستی

هَلا ای یوسُفِ خوبان به مصر آ
زِ قَعْرِ چَهْ به حَبْلِ اللّهْ رَستی

بگیر ای چَرخِ پیرِ چَنْبَری پُشت
رَسَن را سَخت، کَزْ چَنْبَر بِجَستی

مَنَم لولیّ و سُرنا خوش نَوازم
بِدِه شِکَّر، نِی‌اَم را چون شِکَستی

به دو بوسه، مَخا از خشمْ لب را
تو دِه نانْ چون دُکان‌ها را بِبَستی

بلی گو، نی مگو، ای صورتِ عشق
که سُلطانِ بلی، شاهِ اَلَستی

بلیِّ تو بَرآرَدْمان به بالا
بلیِّ ما فرود آرَد به پَستی

خَمُش کُن، عشقْ خود مَجنونِ خویش است
نه لیلی گُنجَد و نی فاطمَسْتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.