۴۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵۶

نه آتش‌‌هایِ ما را تَرجُمانی
نه اسرارِ دلِ ما را زبانی

بِرهنه شُد زِ صد پَرده دل و عشق
نِشَسته دو به دو، جانیّ و جانی

میانِ هر دو گَر جِبْریل آید
نباشد زاتَشَش یک دَم اَمانی

به هر لحظه وصالْ اَنْدَر وصالی
به هر سویی، عِیانْ اَنْدَر عِیانی

بِبینی تو چه سُلطانانِ مَعنی
به گوشه‌یْ بامَشان چون پاسْبانی

سِرِشته‌یْ وصلِ یزدانْ کوهِ طور است
دَران کان تاب نارَد یک زمانی

اگر صد عقلِ کُل بَرهَم بِبَندی
نَگَردد بامَشان را نردبانی

نشانی‌‌هایِ مَردان، سَجده آرَد
اگر زان بی‌نشانْ گویم نشانی

ازان نوری که حرفْ آن جا نگُنجَد
تو را این حرفْ گَشته اَرْمغانی

کَمَر شُد حَرف‌ها از شَمسِ تبریز
بیا بَربَند اگر داری میانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.