۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۴۵

بِخوردم از کَفِ دِلْبَر شرابی
شُدم مَعْمور و در صورت خَرابی

گُزیدم آتشِ پنهانِ پنهان
کَزو اَنْدَر رُخَم پیداست تابی

هزاران نُکته در عالَم بِگُفتم
زِعشق و هیچ نَشنیدم جوابی

گَهی سوزد دِلَم، گَهْ خام گَردد
به مانندِ دِلَم نَبْوَد کَبابی

مرا آن مَهْیکی شکلی نِموده‌ست
که سیصد مَهْ نَبینَد آن به خوابی

مَنَم غَرقه به بَحْرِ اَنْگَبینی
که زنبور از کَفَش یابَد لُعابی

بهشت اَنْدَر رَهَش کمتر حِجابی
خِرَد پیشِ مَهَش، کمتر سَحابی

جهان را جُمله آبِ صافْ می‌بین
که ماهی می‌دَرخشَد اَنْدَر آبی

اگر با شَمسِ تبریزی نِشینی
ازان مَهْ بر تو تابَد ماهتابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.