۲۴۰۹ بار خوانده شده

سکوت

دلا شب‌ها نمی نالی به زاری؛ سر راحت به بالین می گذاری
تو صاحب درد بودی ناله سر کن، خبر از درد بیدردی نداری

بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است

میاد آندم که چنگ نغمه سازت، ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت؛ نسوزد در هوای آشنایی

دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد

به فریادی سکوت جانگزا را، بهم زن در دل شب های و هو کن
و گر یاری فریادت نمانده است؛ چو مینا گریه پنهان در گلو کن

صفای خاطر دل‌ها ز درد است
دل بی‌درد همچون گور سرد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آفتاب پرست
گوهر بعدی:گناه دریا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.