۱۶۴۴ بار خوانده شده

پرستو

ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد

در آن صبحم صفای آرزویی
شبِ اندیشه را رنگِ سحر زد




پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پَر به سوی بام افلاک

ز چشم‌انداز بی ‌پایان گردون
در‌آویزم به دنیایی طربناک




پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمه‌های شوق و مستی

سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و آزادی ‌پرستی




پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی

بهاران را برم هر جا نَویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی




تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم

وگر پروا کنم بر من نگیری
که می‌ترسم زنی سنگی به بالم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پرستش
گوهر بعدی:آفتاب پرست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.